آغاز امامت نور
خداوند، سرنوشت زمین را به تو سپرده است.
در این ثانیه های تازه، در این شکوه دیرین سال رحمت که امروز این گونه
سرشار است، پای هر دریچه ستاره ای می درخشد و هیاهویی است آغاز روزی
این چنین را؛ آغاز امامت نور، آغاز امامت آخرین ستاره بیدار.
شایسته ایستاده ای و چراغ های راه، در سرانگشتان اشارتت روشن شده است.
شایسته ایستاده ای و خورشید، بر پلک های آفتابی ات سجده برده است.
شایسته ایستاده ای و این آغاز روزهای انتظار است.
این روز فرو خفته را برانگیخته ای در صبحی روشن؛ آخرین وعده
الهی محقق شده است.
شایسته ایستاده ای و بر شانه های استوارت، بهار بوسه داده است؛
حضور روشنت امید این روزهاست.
شایسته ایستاده ای و اشتیاق امامتت، این فرودست را به فرادست
پیوند زده است.
زمین در پوست خود نمی گنجد و چراغ های هدایت،
در دست های مهربانت روشن است.
تو آن سایه مهربانی که وعده حتمی خداوندی برای این روزهای مکرر و مکدر.
وعده نور، جذبه فلق است و کرانه های آسمان، خلاصه شده در چشم هایت.
جذبه فلق است و اولین روزی که ردای امامت به تن کرده ای.
جذبه فلق است و روزی سرشار از آینه.
نجوای گداخته ام را به شور، در جای جای خاک رها کرده ام.
جهانی در مقابل شکوهت خم شده است. نعمت، بر ما تمام و شب
چون روحی سرگردان، در بیابان های پیکر خویش فرو ریخته
است و روز با برقی از دیدگان سرشارت آغاز شده است.
بوی بابونه فضا را آکنده است؛
اولین روز امامتت، اولین روزی است که جهان،
با شوق در جذبه نورت ته نشین شده است.
امروز اولین روزی است که خداوند سرنوشت زمین را به تو سپرده است.